ملــکا ذکر تو گویم که تو شــاهی و خـدایی نروم جز به همان ره , که توام راه نمایی
همـه درگاه تو جویم همه از فضـــل تو پویم همه توحید تو جویم , که به توحید سزایی
بری ازرنج و گــدازی , بری ازدرد و نیازی بری از بیم وامیدی بری ازچون و چرایی
نتوان وصف تو گفتن که تودروصف نگنجی نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
همه غیــبی تو بدانی همه عیــبی تو بپوشی همه بیشی تو بکاهی , همه کمّی تو فزایی
لب و دنــدان سنـــایی همه توحـــــید تو گوید مگر از آتــش دوزخ بودش روی رهــــایی
سنایی غزنوی